سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
68296

:: بازدیدهای امروز ::
4

:: بازدیدهای دیروز ::
1

:: درباره من ::

سیدمحمدحسینی - ...=عشق

:: لینک به وبلاگ ::

سیدمحمدحسینی - ...=عشق

:: آرشیو ::

زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385

:: لوگوی دوستان من ::













:: خبرنامه ::

 

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو

سیدمحمدحسینی - ...=عشق

 

چند گام به عقب...

چهارشنبه 85/10/6 ساعت 9:28 عصر

 

چند گام به عقب

زیباست....

بسیار زیباست.....

خیلی خیلی زیباست.....

وقتی بارفیقهای دیروز وآشناهای امروز یکی دوساعتی گعده می گیری ومی شینی خاطرات دوران دبیرستان رو با اونا زنده می کنی چه حالی بهت دست میده؟

آخ....آخ نمی دونین که چه حالی میده!

انگار که چند سال کوچیک می شی...

انگار که دوباره پشت اون میزهایی که دسته هاشون پر ازخاطرات مختلفه،می شینی...

دیشب که ناگهانی با چند نفر از دوستا نشسته بودیم عجب خاطراتی زنده شد:

خاطرات معلم ادبیات با اون پرستیژ خاص،با اون تیکه های سنگینی که مینداخت...

یادم میاد که یه بار یکی ازدوستان فشل ما درامتحان ازدوبرگه استفاده کرده بود اماعجب استفاده کردنی؟!برای اینکه اسراف نشه نصف برگه دوم رابریده بود....اما روزی که استاد ادبیات برگه های تصحیح شده وبعضاً گندخورده رو برای تحویل دادن آورده بود،وقتی به برگه این آقا پسر رسیده بود رو به بچه ها برگه رو گرفت وبا اون صدای کلفت وقیافه عبوس(البته برای بعضی ها خنده دار)گفت:

-این برگه برای کیه

آقامال ماست

یه نگاهی انداخت وگفت:

-جوون تومبون دوختیترسیدی یه موقع مملکت آخرسال بودجه کم بیاره

بااین جمله یه مملکتی آشفته وخسته حال،زدن زیر خنده که ....

میدونم برای هر کسی این شاید جالب نباشه ولی خاطره برا تعریف کردنه دیگه...

اما از این که بگذریم حرف اصلیم این بودکه تاحالا فکر کردید ببینید چه خوب می شدبه انسان اجازه داده بشه هروقت یه چند گامی به عقب برداره ودوران گذشته خودش رو دوباره تجربه کنه...

حالا که نمی شه شما هم مثل ماها باتجدید خاطرات به عقب بردارید... 

تا خاطره بعدی خداحافظ


نوشته شده توسط: سیدمحمدحسینی

نوشته های دیگران ()

حرفهای عشقی برای آدم های عشقی...

پنج شنبه 85/9/30 ساعت 11:26 صبح

 

حرفهای عشقی برای آدم های عشقی

الصورة الرمزیة لـ قلب جریحاین حرفها برای اون کسا ییکه واقعاًعاشقن...

اصلاً میدونی عشق چیه؟یا عاشق ومعشوق به کی میگن؟

بعضی از بروبچ که یه جورایی حالی به حالی میشن ،فکر می کنن که واقعاً دیگه عاشق شدن ، ولی اشتباه می کنن.

اونا(مینی عاشقن)...

پس باید عشق رو براتون تعریف کنم:

عشق یعنی محو شدن،عاشق کسییکه تومعشوق خودش محو میشه، با هرنگاه معشوق خودش رومیبینه؛اصلاًمیدونیدچند نوع عشق داریم یا بهتر بگم چند نوع محو شدن داریم؟

نمی خوام وارد جزئیات بشم ولی باید بدونید که ماها عاشق نیستیم ، عشقای ماعشقای لحظه ای ودنیویه ،بزار یجور دیگه بگم ماهاتشنهء واقعی عشق نیستیم چون به محض سیراب شدن دست ازعشق می کشیم!

آره!....تف تو این روزگار.....چه سردرگمی عجیبی؟!

اصلاً من یک سوال دارم:

الصورة الرمزیة لـ قلب جریحآیا عشقی داریم که هیچ وقت ازاون سیراب نشیم؟

بله...داریم...خوبش هم داریم،یه عشقی هست که تا آدم به طرف اون نره ویک کمی ازطعم اون رو نچشه بهش رغبت پیدا نمی کنه.

اون عشق یک عشق واقعیه که هیج وقت تمومی نداره،وقتی آدم عاشقش میشه همه جای دنیا روزیبا می بینه،چون معشوقش صاحب اون زیبائیهاست.

این معشوق ما خیلی با معرفته ،اگه نگاهش کنی نگاهت می کنه،اگه صداش کنی تورو رد نمی کنه،اگه به طرفش بری به طرفت میاد،اگه یادش بکنی یانکنی همیشه به یادته،حتی اگه هزارتا بدی درحقش بکنی صد هزارتا خوبی درحقت انجام می ده......

آره من دوست دارم معشوق من اینطوری باشه....

حالاچه جوری باید پیداش کرد،مگه اصلاًچنین معشوقی تو دنیا هست؟

آره...هروقت بخوای بری پیشش هیچ دردسری نداره،می دونین چه جوری؟

فقط باید با اون خلوت کنی وصداش بزنی!

اون وقت احساس می کنی که به معشوق واقعی خودت رسیدی!

حالا بیا باهم صداش کنیم:

یااله العالمین

یاغیاث المستغیثین

یاربّ العالمین

برحمتک یاارحم الراحمین

*اگه یه موقع باهاش خلوت کردی نشونی منم بده(یعتی التماس دعا دارم)


نوشته شده توسط: سیدمحمدحسینی

نوشته های دیگران ()

بیاییم مثل او باشیم...

پنج شنبه 85/9/9 ساعت 1:7 عصر

 

سیره نبی اکرم(ص)

عبادت پیامبر
چون پاسى از شب مى‏گذشت رسول‏ خدا صلى الله علیه و آله از بستر برمى‏خاست و پس از گرفتن وضو و زدن مسواک و تلاوت آیاتى چند از قرآن کریم، در گوشه‏اى به عبادت مى‏پرداخت و اشک مى‏ریخت. بعضى از همسرانش که او را به این حال مى‏دیدند مى‏گفتند: تو که گناهى ندارى چرا این قدر اشک مى‏ریزى؟ مى‏فرمود: آیا بنده شاکر خدا نباشم؟
امّ سلمه مى‏گوید: شبى پیامبر در خانه من بود، نیمه شب، او را نیافتم به سراغش شتافتم، دیدم در تاریکى ایستاده، دست‏ها را بلند کرده، اشک مى‏ریزد و مى‏گوید: خدایا! هرچه نعمت به من داده‏اى از من مگیر، دشمنم را خشنود مکن، به بلاهایى که مرا از آنها نجات دادى گرفتارم مکن، حتى به اندازه چشم بر هم زدنى مرا به خود وامگذار. به او گفتم پدر و مادرم فدایت شوند، شما که بخشوده شده‏اى! فرمود: هیچ کس از خدا بى‏نیاز نیست. حضرت یونس آنى به خودش واگذار شد، در شکم ماهى زندانى شد.
چون ماه رمضان مى‏رسید، پیامبر همه بردگان خود را آزاد مى‏کرد، به هنگام نماز مى‏لرزید و هرگاه نماز را به تنهایى مى‏خواند رکوع و سجود آن را طول مى‏داد ولى هرگاه با مردم به جماعت نماز مى‏خواند بسیار عادّى و ساده برگزار مى‏کرد. به یکى از یارانش که امام جماعت سایر مسلمانان شده بود سفارش فرمود: هرگاه با مردم به نماز مى‏ایستى سعى کن بعد از حمد، سوره کوچکى قرائت کنى و نماز را طول ندهى.
رسول خدا هنگام خروج از خانه، خود را آماده و زینت مى‏کرد.

سوز پیامبر
اگر کسى براى اصلاح و متحوّل کردن جامعه، از درون سوز نداشته باشد و مشتعل نباشد، محال است بتواند جامعه‏اى را مشتعل سازد. یکى از صفات برجسته انبیاى الهى سوز و گداز آنها براى هدایت و سعادت انسان‏هاست. یکى از ناسزاهایى که قدیمى‏ها به بعضى مى‏گفتند این بود: «اى بى درد!» پیداست که داشتن درد و سوز، خود یک کمال است و بى دردى یک درد بزرگ است!
خداوند در اوصاف پیامبرش مى‏فرماید: «حریص علیکم» او نسبت به شما سوز دارد و براى ایمان شما حرص مى‏خورد و در جاى دیگر خطاب به پیامبر مى‏فرماید: «لعلّک باخع نفسک الا یکونوا مؤمنین» شاید خویشتن را هلاک کنى که چرا آنها ایمان نمى‏آورند.
همچنین در سوره طه مى‏فرماید: «طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقى»؛ اى پیامبر! ما قرآن را بر تو فرو نفرستادیم که این همه خود را به زحمت بیندازى !
آرى، سوز و گداز دینى از اوصاف انبیا و اولیاست و نه تنها براى آنها که براى هر مسلمانى لازم است. یک طلبه و یک دانشجو اگر بسوزد، دانشگاه و حوزه و جامعه را مى‌تواند متحوّل کند.
البته سوز هم باید از روى اخلاص باشد، دکّان نباشد! هر پیرو پیامبرى باید ببیند کجاى کار معطّل مانده است، آستین‏ها را بالا بزند و کار را انجام دهد. به نوع کار، پستى و شرافت ظاهرى آن نباید نگاه کرد. کارى که بر روى زمین مانده است باید با نیّت پاک و خالص انجام داد.

بى‏تکلّفى پیامبر
یکى از خصوصیّات انبیا از جمله پیامبر اسلام پرهیز از تکلف بود. خداوند از پیامبرش مى‏خواهد که به مردم بگوید: «و ما انا من المتکلّفین»؛ من اهل تکلّف نیستم و خود و دیگران را به سختى نمى‏اندازم.



غمخوار و همدرد
پیش از بعثت پیامبر صلى الله علیه و آله زندگى بر مردم سخت شد و کم کم کار به قحطى کشید، مردم به وحشت افتاده بودند، از جمله حضرت ابوطالب پدر بزرگوار حضرت على علیه السلام که پیرمردى عیالمند و کم درآمد بود، نیاز شدیدى به کمک داشت.
پیامبر صلى الله علیه و آله با عموى خود(عباس) بنا گذاشتند خدمت ابوطالب برسند و هر یک، یکى از فرزندان او را به خانه خود بیاورند و بدین وسیله مخارج زندگى او را سبک کنند. این تصمیم عملى شد. عباس، جعفر را به خانه خود برد و پیامبر صلى الله علیه و آله هم على علیه السلام را به منزل آورد و از همان اوان کودکى مربّى او گردید.

اول مردم
بر خلاف رهبرانى که هنگام احساس خطر، اول جان خود را از حادثه به در مى‏برند و پا به فرار مى‏گذارند و مردم و هواداران را در گرفتارى‏ها رها مى‏کنند، پیامبر صلى الله علیه و آله در مکه ماندند و به برخى هواداران خود فرمان هجرت به حبشه را صادر فرمودند و به هنگام هجرت به مدینه نیز اول مسلمانان را فرستادند و بعد خودشان هجرت نمودند.
پیامبر اکرم روزى به کارگرى برخورد که بر اثر کار بسیار پینه بر دست داشت، دست‏هاى او را در دست گرفت و بر آنها بوسه زد.

مشورت با مردم
در کارهایى که از طرف خدا فرمان مخصوصى صادر نشده و کار به خود امت و مشورت با آنان واگذار شده بود، گاه و بی گاه پیامبر با مردم مشورت مى‏کرد و حتى در مواردى رأى دیگران را بر نظر خود مقدّم مى‏داشت. در جنگ احد پیامبر صلى الله علیه و آله شورایى تشکیل داد و درباره این که براى جنگیدن از مدینه بیرون بروند یا در خود مدینه سنگر بگیرند مشورت نمود. نظر شخص پیامبر صلى الله علیه و آله و عدّه‏اى دیگر سنگربندى در مدینه بود. ولى اکثر جوان‏هایى که از یاران پیامبر بودند به بیرون رفتن از مدینه تمایل نشان دادند و گفتند: یا رسول‏الله صلى الله علیه و آله ما تابع شما هستیم ولى چون از ما نظر خواستید عقیده ما بیرون رفتن است
در اینجا پیامبر صلى الله علیه و آله رأى جوانان پرشور و مؤمن را بر رأى دیگران و حتى بر رأى خود مقدّم داشت و سلاح برداشت و عازم جبهه نبرد شد. جالب این که فرمان «و شاورهم فى الامر» پس از شکست احد نازل شد و با این که به خاطر عمل به طرح اصحاب، مسلمانان در جنگ احد شکست خوردند ولى خداوند فرمان مى‏دهد: باز هم با آنان مشورت کن. البته تصمیم‏گیرى نهایى با رهبر است. زیرا قرآن در پایان همین آیه به پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏گوید: «فاذا عزمت فتوکّل على اللّه» هرگاه تو تصمیم گرفتى بر خدا توکّل کن و کار خود را شروع کن.

همگام با یاران
در سفرى که رسول ‏خدا صلى الله علیه و آله با اصحاب داشتند هنگام تهیّه غذا هر یک از آنان کارى را قبول کردند، پیامبر صلى الله علیه و آله هم هیزم جمع کردن را بر عهده گرفت و هرچه اصحاب خواستند از کار پیامبر صلى الله علیه و آله جلوگیرى نمایند نپذیرفت.
در مورد دیگرى که پیامبر صلى الله علیه و آله از شتر پیاده شدند و براى بستن آن به گوشه‏اى مى‏رفتند اصحاب آمدند تا شتر را از پیامبر صلى الله علیه و آله بگیرند و افسار آن را ببندند اما پیامبر نپذیرفت و فرمود: سعى کنید کار خود را به دیگران واگذار نکنید.


 


 


وفاى پیامبر
عمّار مى‏گوید: پیش از بعثت، من و حضرت محمد صلى الله علیه و آله با هم چوپانى مى‏کردیم. یک روز به او پیشنهاد کردم که فلان منطقه چراگاه خوبى براى گوسفندان است فردا به آنجا برویم. حضرت محمد صلى الله علیه و آله پذیرفت. من فردا به آنجا رفتم و دیدم پیامبر صلى الله علیه و آله قبل از من به آنجا آمده است ولى گوسفندان خود را از چریدن بازمى‏دارد. پرسیدم چرا نمى‏گذارى گوسفندان بچرند؟ فرمود: چون وعده من با تو این بود که با هم شروع کنیم، نخواستم قبل از تو گوسفندان من از این چراگاه استفاده کنند.

صداقت پیامبر
یکى از فرزندان پیامبر صلى الله علیه و آله ابراهیم نام داشت و در کودکى از دنیا رفت، اندکى پس از مرگ او خورشید گرفت، مردم گمان کردند که این خورشید گرفتگى به خاطر فوت ابراهیم است. ولى پیامبر صلى الله علیه و آله فوراً مردم را جمع نمود و فرمود: گرفتن خورشید به خاطر مرگ فرزندم نبوده است.
او بدین وسیله مردم را از جهل و خرافه‏گرایى و علاقه نابجا حفظ نمود. در حالى که اگر هر سیاستمدارى بود با شعار «هدف وسیله را توجیه مى‏کند» از این تصور و فکر غلط مردم سوء استفاده مى‏کرد و علاقه نارواى آنان را مى‏ستود.

پیشگام در مبارزه
در جنگ احزاب که تمام نیروهاى ضداسلامى یعنى مشرکان و کافران و منافقان با طرحى گسترده قصد کودتا علیه‏ اسلام را داشتند، پیامبر تصمیم به دفاع گرفت، لذا با مشورت اصحاب بنا گذاشتند که دور مدینه را خندق بکنند. در اینجا نیز رسول خدا اول کسى بود که شروع به کندن خندق نمود و با این که برخى مسلمانان با کسب اجازه و گروهى هم بدون آن، کار را رها مى‏کردند اما پیامبر صلى الله علیه و آله تا پایان کار ایستاد و همچنان مشغول کندن خندق بودند.

تدبیر پیامبر
رسول ‏خدا صلى الله علیه و آله هنگام رو به ‏رو شدن با مشکلات، اهل طرح و ابتکار و صداقت بود، در تاریخ مى‏خوانیم: قبایل عرب دست به دست هم داده، کعبه را تجدید بنا نمودند ولى همین که کار به نصب حجرالاسود رسید هر قبیله‏اى بر دیگرى پیشى مى‏گرفت تا این سند افتخار به نام او ثبت شود. در این باره گفتگوها به خشونت انجامید و زمینه‏اى براى درگیرى پیدا شد.
شخصى گفت: به جاى درگیرى صبر مى‏کنیم و اولین شخصى که از درِ مسجدالحرام وارد شد او را حَکم و داور قرار مى‏دهیم. ناگاه دیدند که حضرت محمد صلى الله علیه و آله وارد شد، او را حکم و داور قرار دادند. پیامبر صلى الله علیه و آله دستور داد پارچه‏اى آوردند و حجرالاسود را در میان آن نهادند و از تمام قبایل افرادى گوشه پارچه را گرفته، نزدیک کعبه آوردند، سپس شخص رسول‏الله صلى الله علیه و آله با دستان مبارکش حجرالاسود را برداشتند و در جاى خود نصب فرمودند و به غائله خاتمه دادند.



قاطعیّت پیامبر
عدّه‏اى خدمت آن حضرت رسیدند و گفتند: ما به تو ایمان مى‏آوریم به شرط این که:
1- بت‏ها را عبادت کنیم.
2- نماز نخوانیم.
امّا پیامبر صلى الله علیه و آله نپذیرفت زیرا حاضر نبود گوشه‏اى از مکتب آسیب ببیند گرچه به قیمت زیاد شدن پیروان باشد. این دیگرانند که براى به دست آوردن پیروان زیادتر هر لحظه به شکلى و نامى و آرمى تغییر روش مى‏دهند و همچون تجار دنبال پیدا کردن مشترى هستند.
پیامبر به کفار مى‏فرمود: «لکم دینکم و لِىَ دین» دین شما براى شما باشد و دین من براى خودم. در صورتى که غیر انبیا در دین خود چندان استوار نیستند و به راه دشمنان مى‏روند و یا به آنها متمایل مى‏شوند و راه سازش و نرمش را در پیش مى‏گیرند.
دشمنان انبیا همواره مى‏خواهند، پیامبران و پیروان آنها را به سازش بکشند؛ قرآن مسلمانان را از این نقشه آگاه مى‏سازد و مى‏فرماید: «ودّوا لو تدهن فیدهنون»
پیامبرى که جهانى از ظرافت و عاطفه و دقّت است و گاهى در امورى عادى و پیش پا افتاده چنان مهر و عاطفه نشان مى‏دهد که به راستى انسان را مبهوت مى‏کند: به هنگام وضو مى‏بیند که گربه‏اى تشنه به آب نگاه مى‏کند، وضو را قطع مى‏کند و آب را نزد گربه مى‏گذارد. با دشمن محکم‏تر از کوه و با دوست نرم‏تر از آب است؛ در گذشتن از حق شخصى خود، از سرسخت‏ترین دشمن خود به راحتى مى‏گذرد ولى در مقام اجراى قانون به قدرى قاطع است که سوگند یاد مى‏کند: اگر دخترم هم خلافى کند او را با حدود الهى ادب مى‏کنم.

همسردارى پیامبر
با این که اکثر همسران رسول خدا صلى الله علیه و آله زنانى سالمند، یتیم دار، بیوه و داراى اخلاق متفاوت بودند اما همان گونه که قرآن سفارش شده است: «عاشروهنّ بالمعروف» معاشرت پیامبر صلى الله علیه و آله با آنان کاملاً نیکو و طبیعى بود و گاه و بی گاه که بعضى از آنان بدرفتارى مى‏کردند و حتى اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله از رفتار آنان ناراحت شده، مى‏گفتند: یا رسول‏اللّه صلى الله علیه و آله! او را رها کنید، پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏فرمود: ناراحتى و بدرفتارى زنان را باید در کنار نقاط مثبت و کمالات آنان حساب کرد و نباید انسان به خاطر ناراحتى و بدرفتارى، همسر خود را رها کند.
پیامبر اکرم‏صلى الله علیه و آله فرمود: از ما نیست کسى که مال و ثروت داشته باشد ولى بر همسر و فرزندان خود سخت‏گیرى کند.
پیامبر صلى الله علیه و آله به خاطر وفادارى به همسرش خدیجه حتى بعد از مرگ او به زنانى که با خدیجه دوست بودند احترام خاصى مى‏گذاشت.
پیامبر فرمود: من نسبت به خانواده‏ام از همه بهتر رفتار مى‏کنم.
آن حضرت با همسرانش چنان به عدالت رفتار مى‏کرد که حتى در ایامى که بیماریش شدّت گرفته بود، بستر او را هر شبى در اتاق یکى از آنان قرار مى‏دادند.


مهربانى با کودکان
نوزادى را براى دعا یا نامگذارى نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آوردند، نوزاد دامن حضرت را نجس کرد، مادر کودک و اطرافیان به شدت ناراحت شدند، اما پیامبر فرمود: آزادش بگذارید، من لباس خود را مى‏شویم امّا فریاد زدن شما باعث مى‏شود که این کودک بى گناه بترسد.
پیامبر صلى الله علیه و آله به اطفال سلام مى‏کردند.
نام اطفال و کودکان را محترمانه مى‏بردند.
به خصوص درباره دختران سفارش‏هاى خاصى مى‏فرمودند و در مکتب او ارزش دادن به زن کارى پسندیده بود. در قرآن کریم آمده است: تولد دختر سبب عصبانیّت پدران مى‏شد تا آنجا که از شدّت بغض رنگشان سیاه مى‏شد: و اذا بشّر احدهم بالانثى ظلّ وجهه مسودّاً و هو کظیم».
در چنین جوّى، احترام مخصوص به کودک و دختر بسیار چشمگیر و ارجمند است. آرى، در زمانى که داشتن دختر ننگ بود، پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏فرمود: بهترین فرزندان شما دخترانند و علامت خوش‌قدمى زن آن است که اوّلین فرزندش دختر باشد.
یکى از یاران پیامبر صلى الله علیه و آله در خدمت آن حضرت نشسته بود که به او خبر دادند: همسر شما دختر آورده، او ناراحت شد. پیامبر صلى الله علیه و آله که این منظره را دید فرمود: زمین جایگاه او و آسمان سایه‏بان او و روزى او هم با خداست، پس چرا تو ناراحت شدى؟ او همچون گلى است خوشبو که از آن استفاده مى‏کنى.
فردى در محضر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله گفت: من هرگز کودک خود را نبوسیده‏ام. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: این علامت قساوت توست.
درباره عدالت میان کودکان نیز تأکید و سفارش فرمود که اگر یکى از آنها را در برابر دیگرى بوسیدى باید دیگرى را نیز ببوسى.

روزى پیامبر آبى آشامید، مقدارى آب ته ظرف باقى ماند، کودکى که در آنجا بود گفت: یا رسول الله! بقیّه آب را به من بدهید. در همان لحظه چند نفر بزرگسال گفتند: یا رسول الله! براى تبرّک باقى‏مانده آب را به ما بدهید. پیامبر فرمود: اول نوبت کودک است. سپس به او فرمود: آیا اجازه مى‏دهى آب را به بزرگ‏ترها بدهم؟ کودک پاسخ منفى داد. پیامبر آب را به کودک داد.
بعد از جنگ موته، در حالى که فرزندان جعفر طیّار را بر مرکب خود سوار نموده بود به استقبال سپاه اسلام رفت . سپس وارد مسجد شد و بالاى منبر قرار گرفت و در حالى که فرزندان جعفر روى پلّه‏هاى منبر بودند، در فضیلت جعفر سخنرانى فرمود. پس از آن نیز آنها را روى زانوى خود نشاند و دست نوازش بر سرشان کشید.
امام صادق‏ علیه السلام فرمود: پیامبر دو رکعت آخر نماز ظهر را بدون انجام مستحبات، به سرعت خواند. مردم پرسیدند: یا رسول الله چه کارى پیش آمده است؟ فرمودند: مگر شیون و گریه کودک را نشنیدید.
روزى پیامبر یکى از سجده‌هایش را خیلى طول داد. بعد از نماز برخى گفتند: یا رسول الله! گمان کردیم وحى نازل شده است. فرمودند: خیر، فرزندم حسن، در حال سجده بر دوشم سوار شد، صبر کردم او از شانه‏ام فرود آید.
هرگاه حسن و حسین‏ علیهماالسلام بر پیامبر صلى الله علیه و آله وارد مى‏شدند، حضرت از جا برمى‏خاست و آنان را در آغوش مى‏گرفت و بر دوش خود سوار مى‏کرد.
پیامبر دستور مى‏دهد که اگر کسى حیوان خود را - گرچه در سفر مکه - آزار دهد گواهى آن شخص از اعتبار مى‏افتد زیرا کسى که حیوان را خسته کرده قساوت قلب دارد و قبول شهادت از چنین کسى نارواست.


http://www.peyambar-aazam.com


نوشته شده توسط: سیدمحمدحسینی

نوشته های دیگران ()

<      1   2      

ِْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

بدو....بدو...سکه میدن!
[عناوین آرشیوشده]